روی قبرم بنویسید کسی بود که رفت
لحظهای از غم ایام نیاسود که رفت
بنویسید از آغوش خدا آمده بود
هیچکس هیچ نفهمید چرا آمده بود
بنویسید نفهمید کسی دردش را
هیچکس درک نمیکرد رخ زردش را
بنویسید که یک عمر کسی را کم داشت
در نگاهش اثر از حادثهای مبهم داشت
بنویسید هوای دل او ابری بود
بنویسید که اسطورهی بیصبری بود
بنویسید پرش لحظهی پرواز شکست
بنویسید دلش را به دل پیچک بست
روی قبرم بنویسید دلی عاشق داشت
دور تا دور دلش یاس و اقاقی میکاشت
رج به رج فرش دلش را گره با خون میزد
شهرتش طعنه به رسوایی مجنون میزد
بنویسید که با عدل جهان مسأله داشت
بنویسید که از عالم و آدم گله داشت
شعر جانسوزی اگر گفت، همه از دل بود
بنویسید که او پای دلش در گل بود
بنویسید که پروانهصفت سوخت پرش
بنویسید غمی بود به چشمان ترش
بنویسید که همواره غمی پنهان داشت
بنویسید به تقدیر و قضا ایمان داشت
بنویسید جوان رفت کهنسال نبود
بنویسید اگر حرف نزد... لال نبود!
تک درخت